بازم دندون

پريناز مامان امروز خاله ددا(زهرا) اومده خونه ي ما، الانم داره لثه هاي تو رو با شيشه شير ميخارونه،قشنگ داري كيف ميكنيا، توأم كه عوض تشكر موهاي خاله رو كشيدي همين الان الان دندون دومت رو كشف كرديم،پيش همون دندون قبليت در اومده، ديگه دوتا دندون جلو تو فك پايينت داري، اي جووون ، ديدم دوباره جيغ جيغو شدي نگو دندون دومت داشته درمي اومده

عزيز دلم دومين مرواريدت مبارك


تاریخ : 27 تیر 1392 - 22:29 | توسط : مامان پريناز( نازنىن) | بازدید : 855 | موضوع : وبلاگ | 16 نظر

نشستن پريناز

بريناز مامان، فداي تو بشم من ،آفرين كه انقدر زرنگي مامان جون، امروز واسه اولين بار واسه ي چند ثانيه تونستي بدون كمك بشيني، انقدر خوشحال شدم ماماني، كلي قربون صدقه ات رفتم، ايشالله زود زود بتوني بدون كمك بشيني 

واي دخمل نازم هزار ماشالله داري بزرگ ميشي و هر روز يه كار جديد انجام ميدي،مطمئنم وقتي بزرگ بشي دلم واسه اين روزات خيلي تنگ ميشه، دلم ميخواد لحظه به لحظه ي بودنت رو ثبت كنم كه هروقت دلم تنگ شد عكسا و فيلمات رو ببينم

ايشالله خدا همه ي ني نيارو واسه مامان باباهاشون نگه داره،الهي آمين


تاریخ : 22 تیر 1392 - 08:59 | توسط : مامان پريناز( نازنىن) | بازدید : 674 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

بوووووو

پريناز مامان جمعه رفته بوديم نجم آباد واسه ي شام،خيلي خوش گذشت،تو هميشه ميخندي عزيزدلم اما ديروز خيلي خيلي خنديدي و من صداي خنده هاي قشنگت رو ضبط كردم

يه كار بامزه اي هم كه ميكردي اين بود كه پشت سرهم ميگفتي بووو،بووو ، هروقت مادرجون ميگفت بووو توأم اداشو درمياوردي ميگفتي بوووو،خيلي شيرين شده بودي ماماني قربونت برم من


تاریخ : 09 تیر 1392 - 02:43 | توسط : مامان پريناز( نازنىن) | بازدید : 601 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

بهونه ي زندگي من

زندگي آرومي داشتيم،خداروشكر همه چيز روبه راه بود و روزها ميگذشت

ناگهان حضور موجودي را در درونم حس كردم،باورم نميشد، شك برم داشته بود، تموم ذهنم مشغول بود،آيا ميتونم از اين مسئوليت سنگين بر بيام؟

 اما همه چيز حقيقت داشت ،تو اومده بودي، از اون روز خودم رو براي دركنار تو بودن اماده كردم و انتظار اومدنت رو كشيدم

بلأخره انتظار تموم شد

تو اومدي و با لبخند شيرينت زندگيمون رو شيرين تر كردي،تو اومدي و خنده هات به من اميد و انرژي داد و تو شدي يه بهونه ي ديگه تو زندگيم كه تلاش كنم هميشه لبات بخنده

دختر نازم ازت ممنونم،ممنونم كه دختر آرومي هستي و منو اذيت نميكني، و اين آروم بودنت رو به حضرت زينب(س) مديونم كه به نيتش تو دوران بارداري غسل كردم

خدا جون ممنونم كه اين گل قشنگ رو به من دادي،ازت كمك ميخوام،ميدونم مادر بودن فقط ترو خشك كردن بچه نيست و ميدونم كه خيلي سخته،پس دستمو رها نكن،دخترم رو رها نكن،كمك كن كه دخترم رو در  راه تو پرورش بدم 

به اميد تو اي خداي مهربون


تاریخ : 06 تیر 1392 - 20:04 | توسط : مامان پريناز( نازنىن) | بازدید : 628 | موضوع : وبلاگ | 4 نظر

پريناز شكمو

اي پريناز شكمو،قربونت برم الهي، اميدوارم هميشه همينجوري به "به به" رغبت داشته باشي

آخه ميدوني عسل مامان  هروقت كسي پيشت چيزي ميخوره تو هول ميشي و انقد تكون ميخوري تا بفهموني كه توأم ميخواي، تا لحظه ي آخر هم چشم از اون خوراكي برنميداري،الهي مامان قربونت بره عجله نكن ديگه كم مونده تا ٦ ماهگي و خوردن به به هاي خوشمزه

اينم يه نمونه از شكموييت: وقتي رفته بوديم جشن ولادت امام زمان دست دختر همسايه يه شيريني ديدي و ديگه چشم از اون شيريني برنداشتي هي خودتو سمت جلو پرت ميكردي كه يه جوري اون شيريني رو بگيري ،دختر كوچولوي مهربون فهميد تو شيريني ميخواي فكر كرد ميتوني بخوري رفت برات شيريني آورد داد به مادر جونت،،شماهم كه بغل مادر جون بودي تو يه ثانيه نصف شيريني رو از دست مادر جون قاپ زدي و بردي تو دهنت

من ميميرم واسه همين كاراي بامزه ات

عاششششششششقتم


تاریخ : 05 تیر 1392 - 21:23 | توسط : مامان پريناز( نازنىن) | بازدید : 677 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

پريناز و واكسن و دندون

دوستاي گلم سلام

پريناز مامان از وقتي به دنيا اومده بود خيلي آروم بود اما يه چند وقتي بود كه خيلي جيغ ميزد همه چيزم ميذاشت تو دهنشو به لثه هاش مي كشيد يه حدس هايي زده بودم كه داره دندون درمياره مثل خودم كه ٤ماهه دندون درآوردم، امروز بردمش واكسن ٤ماهكيشو زد و يه كوچولو گريه كرد و بعد آروم شد

وقتي برگشتيم خونه يهو مادر جونش گفت كه پريناز دندون درآورده دست زدم ديدم بلللللله خانم خوشگله بلأخره دندونش دراومد كلي ذوق كردم انقدر خوشحال شدم كه نگو، البته شنيدم كه اونايي كه زود دندون درميارن دندوناي مقاومي ندارند يكم بابت اين قضيه نگرانم

خلاصه طفلك دخترم درد واكسن و دندونش با هم قاطي شده بود و هرسه يا چهارساعتي كريه ميكرد وجيغ ميزد، الانم ديگه خسته شد وخداروشكر لالا كرد

دختر نازم اولين دندونت مبارك فدات بشم


تاریخ : 02 تیر 1392 - 08:11 | توسط : مامان پريناز( نازنىن) | بازدید : 714 | موضوع : وبلاگ | 9 نظر

شعر پريناز

پريناز من قشنگه        موهاش خرمايي رنگه 

پريناز من خوشگله      دوريش واسم مشكله

پريناز من نازه           چشاش همش بازه

پريناز من ملوسه        ميدم بهش يه بوسه

پريناز من ماهه         ديگه شده ٤ ماهه


تاریخ : 24 خرداد 1392 - 08:07 | توسط : مامان پريناز( نازنىن) | بازدید : 4540 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

شناسنامه!!!!

نام : پريناز

نام خانوادگي : بهرامي

تاريخ تولد: ١٣٩١/١١/٢٩

محل تولد: بيمارستان دهخدا در قزوين

ساعت تولد: ٧:٤٥ صبح

وزن هنگام تولد: ٣ كيلو

قد هنگام تولد: ٤٩cm

نام دکتر: اذر رضایی


تاریخ : 22 خرداد 1392 - 09:47 | توسط : مامان پريناز( نازنىن) | بازدید : 724 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

درباره ي پريناز...

پريناز گلم سلام ميخوام از كاراي بامزه ات بنويسم

دختر نازم از وقتي كه به دنيا اومدي با خودت بركت و رحمت و شادي آوردي، خيلي خوش قدم بودي حتي واسه غريبه ها

دختر خوشگلم ميخوام بهت بگم كه عاشقانه دوست دارم و تورو با هيچ چيز توي دنيا عوض نميكنم و به خودم و تو و خداي مهربون قول ميدم كه هر چي در توانم هست براي تو انجام بدم

دختر ناز من از همون روزي كه دنيا اومدي خيلي ناز بودي هركي كه مي اومد ديدنت ميگفت ني نيتون چه فدر خوشگله. بيشتر كسايي كه ميديدنت ميگفتن شبيه مامانتي يعني شبيه من! هنوزم همينو ميگن، ولي شبيه باباتم بودي، نصف نصف! تازه مو هم داشتي،اول موهات سياه بود اما كم كم موهاي سياهت ريخت و موهاي خرمايي درآوردي!!!!!

از همون روز اول تو بيمارستان دستتو گذاشتي تو دهنت و مكيدي، خيلي آروم و ساكت بودي عزيز دلم

وقتي ٥ روزه شدي نافش افتاد!!!!!!!!!!!!

توي ٥ روزگي كف دستت يه خال درآورد،اول كوچيك بود اما كم كم بزرگتر شد! انگار با مداد قهوه اي يه مستطيل كوچيك تو دستت كشيدند!

وقتي دنيا اومدي ناخن داشتي انقد بلند بود و خوشگل كه انگار برات سوهان كشيده بودن! وقتي ١٥ روزه شدي  دايي جونت ناخنتو گرفت

دستاي گل مامان بعضي وقتا عرق ميكنه

وقتي ٤٨ روزه بودي گوشاتو سوراخ كرديم اصلا هم گريه نكردي يه كوچولوي گوچولو

دخترگل من از اول خوش خنده بودي به هر كسي كه نگاهت ميكنه ميخندي الهي قربون خنده هات برم

عسل من وقتي از خواب بيدار ميشي اصلا گريه نميكني انقدر دستتو مك ميزني كه من از صداي ملچ مولوچت از خواب بيدار ميشم،ني ني مظلوم و ساكت من

انقدر همه چيزم ميذاري تو دهنت بهت دندونگير داديم كه لثه هات اذيت نشه

شيشه شير وپستونك هم بلد نيستي بخوري!

وقتي داره خوابت ميبره واسه خودت آواز ميخوني!! اووووو، اوووو

وقتي تلويزيون روشنه خيره ميشي به تلويزيون،اگه نذارمي نگاه كني گريه ميكني!

وقتي ٢ ماه ونيمه شدي كم كم شروع كردي با خودت حرف زدن، الانم هي ميگي إمه، بوو و....

حرف "م" رو زياد ميگي،حتي يه بار خيلي واضح گفتي ماما!!!!!!! (١٣٩٢/٢/٢١)

چند بارم گفتي "ب"، فكر كنم زود حرف بيفتي دخمل نازم

خلاصه كم كم دارهيبزرگ ميشي هر روز يه كار جديد ياد ميگيري ،هر روز يه مدل ميخوابي،هرروز يه صداي جديد در مياري،هر روز لباتو يه مدل ميكنهي، از الان همه چيزو ميگيري دستت ، جغجغه و... همه رو هم ميذاري تو دهنت،دستتو انقدر ميبري تو دهنت كه آخرش حالت تحوع ميگيري

هميشه پشت هم سه تا عطسه ميكني

انقدر با مزه اي كه پدرجونت اسمتو گذاشته بازيگوش

هروقت تعجب ميكني يا ميترسي چشمات گرد ميشه!!!!

الانم داري با چشماي خوشگلت به من نگاه ميكني و سكسكه ميزني....


تاریخ : 17 خرداد 1392 - 05:17 | توسط : مامان پريناز( نازنىن) | بازدید : 741 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی