پريناز و داب داب,

قربون داب داب گفتنت بشم من پريناز شبيه منو داييش و باباش هست آيا؟


تاریخ : 24 مرداد 1393 - 17:53 | توسط : مامان پريناز( نازنىن) | بازدید : 3256 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

مامان پريناز


تاریخ : 24 مرداد 1393 - 17:52 | توسط : مامان پريناز( نازنىن) | بازدید : 3366 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

دايي پريناز


تاریخ : 24 مرداد 1393 - 17:51 | توسط : مامان پريناز( نازنىن) | بازدید : 3029 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

my lovely girl


تاریخ : 04 مرداد 1393 - 04:35 | توسط : مامان پريناز( نازنىن) | بازدید : 3989 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

آخرين پست سال 92

دوستاى خوبم سلام

4شنبه سوريتون مبارک, مواظب خودتون باشيدا , امروز خيلى خطرناکه.......

سال نوتون هم مبارک,ايسالله هميشه شاد باشيد و سال 93 براتون سال پربرکتى باشه

نزديک يک ماه پيش تولد من بود, ولى نشد که پست بذاريم,هنوز عکساش آماده نشده ,باباجونم وقت نکرده دوربين رو خالى کنه, ايشالله مامان جونم تو سال 93 عکساشو محض يادبود ميذاره

دوستاى خوشگلم دوستون دارم, تا سال بعد  باى باى


تاریخ : 27 اسفند 1392 - 21:02 | توسط : مامان پريناز( نازنىن) | بازدید : 867 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

راه رفتن پريناز

سلام دوست جونيا, اين دفعه ميحوام خودم پستمو بنويسم آخه ين مامان جونم خيلى تنبل شده, همش يا درس ميخونه يا تو فيس بوک و لاين و... است,هى بهش ميگم مامانى من 13 روزه ياد گرفتم تاتى کنم(92.11.07) برو تو وبلاگم بنويس ,اصلا به روى خودش نمياره, ميگم مامانى 9 روز ديگه تولدمه نميحواى تا قبلش برى وبلاگمو آپديت کنى .اصلا انگار نه انگار,آخرش خودم دست به کار شدم

بله همون طور که گفتم من ياد گرفتم تاتى کنم ولى يکم تنبل تشريف دارم و زياد تمرين نميکنم که تعداد قدم هام زياد شه , ديگه خيلى بتونم راه برم 10 قدم ميرم

خوب حالا يکم از کاراى ديگه اى که ياد گرفتم بگم, ياد گرفتم بگم نى نى,  وقتى ازم ميپرسن مثلا عروسکت کو ميگم اينا(ىعنى اينانا), وقتى برام شعر قيلى قيلى حوضه ميخونند کف دست خودم ىا اونى که شعر ميخونه رو قلقلک ميدم, وقتى اتل متل برام ميخونند هى ميزنم رو پاى خودم, وقتى بهم ميگن فين کن الکى فين ميکنم ميخندم بعضى وقتام خودم دستمال مىگيرم رو بيني ام و الکى فين ميکنم, وقتى مامان جونم نماز ميخونه جانمازشو بهم ميزنم و تسبيحش رو هم ميندازم گردنم, مامان جونم که سجده ميره فکر ميکنم زميمو بوس ميکنه منم هى خم ميشم زميمو بوس ميکنم, وقتى ميحوام بگم بيا ميگم ب (ba)  و با دستم هم نشون ميدم که بيا,وقتي يه چيزى ميخوام کسى رو که صاحبش هست رو بوس ميکنم تا دلشون نياد که بهم ندن ولى بيشتر وقتا بهم نميدن,وقتى مامانم درس ميخونه مدادشو برميدارم کتاباشم به هم ميزنم آخرش بيچاره کتاباشو جمع ميکنه وقتى من لالا ميکنم درس ميخونه, وقتى مامانم با گوشيش بازى ميکنه منم ميرم گوشيشو ميگيرم بعدش دستم ميخوره صفحه سياه ميشه منم گوشى رو ميدم مامانم درستش کنه و بده بهم, خلاصه از همين کارا

خوب ديگه من خسته شدم برم لالا کنم, باى باى دوست جونيا


تاریخ : 20 بهمن 1392 - 21:48 | توسط : مامان پريناز( نازنىن) | بازدید : 924 | موضوع : وبلاگ | 12 نظر

درباره ى پريناز....

 

پريناز قشنگم چندوقتيه سرم شلوغ شده خيلى نميتونم بيام وبلاگتو آپديت کنم الانم که امتحانام شروع شده ديگه بدتر....

الان يکم بيکارشدم گفتم يکم از کاراى شيرينت بنويىم,البته خيلياشو شايد از سه ماه پبش ياد گرفته باشى ولى من ننوشته بودم برات

کاراى بامزه ى پريناز:

هروقت دستمال کاغذى مي بينى برميدارى مثل کسايي که اعصاب ندارن ريز ريزشون ميکنى

اصلا به چيزاى داغ دست نميزنى همين که ميگم جيزه ميفهمى که نبايد دست بزنى .خودتم بعد من تکرار ميکنى ميگى جيز,يه صدايي بين ج و ز ميگى

تلفن يا گوشى رو ميگيرى دستت يه کلمه اى که خيلى شبيه "الو" هستش رو ميگى و بعد با زبون خودت صحبت ميکنى,البته اگه کسى پشت خط باشه ماتت ميبره و فقط گوش ميدى,هيچ صدايي ازت در نمياد!!!!!

وقتى ميريم خونه مادر عسل همش يه چيزى ميکشى روى پارکت ها که صدا بده!!!!

عاشق توپ و ماشينى,بعضى از عروسک هات روهم خيلى دوست وقتى ميبينيشون ذوق ميکنى

هر خوردنى اى که دستت باشه ميذارى دهن من,يه گاز خودت,يه گاز من!!!!! البته بغل افراد نزديک خانواده هم باشى دهن اونا هم ميذارى

موقع پوشک عوض کردن خيلى خيلى خيلى اذىت ميکنى و بيشتر موقع ها تکى از پست برنميام حتما يکى لايد سرگرمت کنه تا آروم دراز بکشى و بتونم پوشکت کنم,نميدونى چقدر سخته.....

موقع لالا کرزن هم خيلى تذيت ميکنى,باوجود اينکه خوابت مياد بازم بازيگوشى ميکنى,آخرش برقارو خاموش ميکنم

حودمو ميزنم به خواب,بازم از رو نميرى !!!! هى مياى بازى ميکنى هى منو بوس ميکنى,بعد ميغهمى که بلههههه وقت خوابه,

ميذارى بخوابونمت

اگه در کمز زيوارى مامان عسل باز باشه ميرى توش و همه رو به هم ميريزى, چند بار تو دستشويي هم تشريف آوردى,آى تزدست تو شيرين من.....

يادگرفتى يه حرکتى شبيه فين کردن انجام ميدى,انقد چهره ات بامزه ميشه!!!!!

 

بعضى وقتا که حرصت درمياد هى جيغ ميزنى و دستاتم باز ميکنى,همه عاشق اين حرکتت شدن....

نماز ميخونى !!! خم ميشى و زير لب يه چيزايي ميگى

وقتى يه چيز کثىف بهت نشون ميدم و ميگم اه اه,توام مثل من دستتو تکون ميدى و ميگه اه اه اه

اگه هم غذا بيارم برات بهت بگم به به,توأم ميگى به به به به

دشمن کيف و کشو شدى,تا ميبينى هرچى توشون هست رو ميريزى بيرون

ياد گرفتى وقتى ازت چيزى ميپرسيم ميگى نه,حتى اگه جوابش بله باشه!!!!!!

عاشق بالش و پتو و پترچه اى, با يه لباس يا پتو انقد بازى ميکنى, وقتى هم که خوابت مياد هس سرتو ميذارى رو بالش و بلند ميشى

قبلا تو حموم اصلا گريه نميکردى ولى يه مدته از اول تا آخر گريه ميکنى,مامان جون دلم خيلى ميسوزه برات

عاشق زيتون هستى ,حتما بايد کامل بذارى دهنت,تيکه کنم نميخورى,انقد نو دهنت باهاش بازى ميکنى تا که هيچى از زيتون نمونخ, بعدش هسته اش رو ميندازى بيرون!!!!!!! قربونت برم الهى

مهم تر از همه اينکه قبلا ها ز جاي ميگرفتى و مى ايستادى ولى حالا فقط واسه بلندشدن ازشرن کمک ميگيرى و دستاتو ول ميکنى چند ثانيه مي ايستى و همش به من نگاه ميکنى که بهت بگم ماشالله و کلى ذوق کنم بعدميشينى زمين,اولين لار خودم آروم ولت کردم زيدم ايستادى انقدر ذوق کردم که نگوووووو.(27/10/92) البته الن ديگه وترد شدى حتى گاهى وقتا از زمين ميگيرى و بلند ميشى ,الهى من فدات بشم آفرين

7/11/92 هم دوتا دندون خوشگل تو فک پايينت پيش همون دوتا وسطيا در آوردى, مبارک باشه عشقمممممم

وقتى صداى موزيک مياد يا دست ميزنى يا با مداحى قاطى ميکنى سينه ميزنى يا اينکه هى حودتو تکون ميدى مثلا ميرقصى

 

ديگه نميدونم چيزى جا انداختم يا نه!!!!!!! فدات بشم خيلى دوست دارم,عاشق شيرين کارياتم.ميبوسمت نازم


تاریخ : 16 دی 1392 - 02:56 | توسط : مامان پريناز( نازنىن) | بازدید : 1275 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

ا

پريناز من يک ماه و نيم گذشت و نشد که خاطراتمونو ثبتش کنيم تو وبلاگ ولى عيبى نداره من خلاصه شو ميگم,

مهم ترين اتفاق اين بود که شما از 3 آبان ماه ياد گرفتى که 4 دست و پا راه برى والانم که ديگه وارد شدى تند و تند هرجا بخواى ميرى,وروجک من 

بعدش 14 آبان تولد باباحسين بود ,حيف که نتونستيم کنار دوستاى نى نى پيجيمون جشن بگيريم

اتفاق بعدى اثاث کشى بود (18 آبان) ديگه به خونه ى مادرجون نزديک شديم ومن خيلى اينجا راحت ترم خداروشکر,تو اين گيرو دتر هم شما مريض شده بودى يعنى حساسيت گرفته بودى و يه کرچولو اذيت کردى,ولى خداروشکر  زود خوب شدى عزيزم

4 آذر هم که دومين سالگرد ازدواج من و بابايي بود که بازم متأسفانه کنار دوستاى نى نى پيجيمون نبوديم

اينم از اتفاقات اخير.....

دوست دارم عشقم,دختر خوبم روشنى زندگيم تويي,ميبوسمتتتتتت


تاریخ : 12 آذر 1392 - 21:09 | توسط : مامان پريناز( نازنىن) | بازدید : 816 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

بازيگوشى هاى پريناز

عزىزم. نفسم. ماهم.عشقم.عمرم.آروم جونم تو تموم زندگيمى, چقدر خوبه که هستى مامانى, دووووووووست داااااااااارم هوارتااااااااااااااااااا

ميخوام يکم از کاراى بامزه ات بنويسم

جديدا يادگرفتى با همه دعوا مى کنى هى ميگى أه,بعد ما ميگيم أه باز تو ميگى أه و اين هى تکرار ميشه,قربونت دعوا کردنات برم من

اصولا دوست ندارى بشينى و وقتى ميخوايم بنشونىمت پاهاتو سفت مى کنى و نميشىنى,فقط درصورتى مىشىنى که به نفعت باشه و يه چيزى که دوستش دارى دور و برت باشه, بعضى وقتام موقع ايستادن موج مکزيکى ميرى و هى خودتو بالا و پايين مى کنى,

عاشق انواع گوشى و تلفن هستى, اولا گوشى رو مى ذاشتى دهنتو و مىخوردى اما حالا مخصوصا موقعى که آهنگ بخونه نميذارى دهنت و هى از اين دست مىدى به اون دستت و بررسيش مى کنى

تازگىها وابستگيت بهم بيشتر شده و من از شادى غش و ضعف ميرم. مى ميرم از ذوق وقتى صدام مىکنى ماما

وقتى يه چيزى دستته هى مىندازيش زمين هى من بهت ميدم باز ميندازى زمين باز من بهت ميدم ودوباره........

وقتى به چيزى دستت نرسه با پاهات دست به کار ميشى, جان دلم

عاشق شيشه نوشابه هستى و تا ميبينى ذوق مىکنى

وقتى چيزى ميخورى و ميريزه زمين زود توجهت به چيزاى ريز روى فرش جلب نيشه و با دستاى کوچولوت سعى ميکنى برشون دارى

قربونت برم فعلاهمينا به ذهنم رسيد.

جوجه کوچولوى من دوست دارم.................  


تاریخ : 14 مهر 1392 - 07:25 | توسط : مامان پريناز( نازنىن) | بازدید : 911 | موضوع : وبلاگ | 19 نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی